کد مطلب:301490 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

ارث گذاری پیامبران


1- علامه سید شرف الدین رحمه الله گوید: (مورد 7) ارث گذاری پیامبران مشمول آیات مربوط به ارث است، آن جا كه خداوند متعال می فرماید:

«للرجال نصیب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصیب مما ترك الوالدان و الاقربون مماقل منه او كثر نصیبا


مفروضا» [1] .

و نیز فرمایش خداوند متعال: «یوصیكم الله فی اولادكم للذكر مثل حظ الانثیین» [2] .

آیات ارث در قرآن مجید عمومیت دارد و شامل حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و نیز تمام افراد بشر می شود و مانند دیگر آیات قرآن مجید در زمینه احكام الهی است مثل آیه: «كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم» [3] .

و یا آیه «فمن كان منكم مریضا او علی سفر فعده من ایام اخر» [4] و آیه: «حرمت علیكم المیته و الدم و لحم الخنزیر...» [5] ، و مانند این گونه آیات كه مربوط به تشریع و قانونگذاری است، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و تمام مكلفین از افراد بشر با آن حضرت در این تكالیف شریكند و تفاوتی بین آن حضرت و دیگران وجود ندارد و می بایست حضرت هم خود عمل كند و هم به دیگران ابلاغ كند تا عمل نمایند و آن حضرت از این جهت نسب به دیگران اولی و مقدم است و التزامش نسبت به عمل به آن بیشتر می باشد. و از جمله این آیات است فرمای خداوند متعال كه فرمود: «و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی كتاب الله» [6] كه خداوند در این آیه كریمه ارث را حق


خویشاوندان نزدیك میت قرار داده است، پیش از نزول این آیه ارث بردن از یكدیگر یكی از حقوق سرپرستی دینی به حساب می آمد لكن بعد از آن كه خداوند اسلام را عزت بخشیده با این آیه شریفه دیگر موارد قوق ارث را نسخ، و حق ارث را منحصر به خویشاوندان نمود كه هر چه نزدیكتر به موروث باشند در حق ارث مقدم می باشند چه آنكه موروث پیامبر باشد یا غیر او و چه اینكه وارث از خویشاوندان او باشند یا از دیگر دارندگان سهم الارث و یا افرادی دیگر باشند كه بر طبق عمل به ظاهر آیه شریفه روشن می گردد.

و از جمله این آیات فرمایش خداوند متعال در داستان حضرت زكریا است آنجا كه می فرماید:

«اذ نادی ربه نداء خفیا قالانی و هن العظم منی و اشتعل الراس شیبا و لم اكن بدعائك رب شقیا و انی خفت الموالی من ورائی و كانت امراتی عاقرا فهب لی من لدنك ولیا یرثنی و یرث من ال یعقوب و اجعله رب رضیا» [7] .

حضرت زهراء و امامان از فرزندانش به این آیه شریفه برای اثبات ارث بردن پیامبران از اموال یكدیگر استدلال كرده و فرموده اند كه ارث مذكور در این آیه اموال آنها است و ربطی به علم و نبوتشان ندارد و در این استدلال عموم دانشمندان امامیه از آنان پیروی كرده و گفته اند: لفظ میراث در لغت و شرع جز بر آن چه كه از موروث به وارث منتقل می شود مانند اموال بر چیز دیگری اطلاق نمی شود و در غیر اموال به صورت مجاز و استعاره اطلاق می شود و بدون دلیل و قرینه نمی توان لفظ را در معنای مجازیش استعمال كرد.

یكی از خواسته های حضرت زكریا از خداوند این بود كه خداوندا، این


ولی وارث مرا مورد پسند خود، و امتثال كننده اوامرت قرار بده.

و اگر بگوئیم مقصود از ارث نبوت است دیگر برای این درخواست معنی و مفهومی نخواهد بود و لغو و عبث می باشد، مگر نمی بینی كه اگر كسی بگوید: خداوندا، پیامبری برای ما مبعوث كن و او را عاقل و در اخلاقش مورد پسند خود قرار بده سخن ناروائی گفته است؟! زیرا اگر پیامبر باشد حتما رضایت و اخلاق پسندیده جزء اخلاق و رفتار او خواهد بود.

موید گفتار ما آنكه زكریا علیهاالسلام تصریح كرده كه وی از پسر عموهایش، بعد از خود می ترسد در آن جا كه می فرماید: «و انی خفت الموالی من ورائی»، و از این جهت كه می ترسید، لذا وارثی را از خداوند درخواست كرد و ای خوف فقط به خاطر اموالش بود و ارتباطی با نبوت و عملش نداشت زیرا آن حضرت به خوبی می دانست كه خداوند منصوب نبوت و علم الهی را به كسی كه شایستگی آن را نداشته باشد نمی دهد به علاوه كه او برای گسترش علم و انتشار آن در بین مردم مبعوث شده بود چگونه می توان گفت كه آن حضرت از گسترش هدف خود نگران بود.

اگر گفته شود این مطلب در مورد وراثت مال نیز جاری است زیرا ترس از انتقال اموال به دیگران مستلزم بخل آن حضرت است.

پاسخ آنست كه هیچ گاه این دو مطلب مساوی و یكسان نیستند زیرا مال را خداوند گاهی به مومن صالح و گاهی به كافر طالح می دهد و مانعی ندارد كه اگر پسران عمویش افراد فاسدی باشند حضرت از انتقال اموالش به آنان ناراحت و ناراضی باشد چون از به اموال او دست رسی پیدا می كردند چه بسا در مصارف غیر مشروع خرج می كردند بلكه در این كار نهایت حكمت است زیرا نقویت تبهكاران و اعانت و كمك به آنها در كارهای زشت و ناروایشان از نظر شرعی حرام و ممنوع است و اگر كسی این گونه خودداری از انتقال اموال را بخل حساب كند بی انصافی كرده


است.

و فرمایش زكریا كه فرمود من از خویشاوندانم بعد از خود می ترسم، از این جمله فهمیده می شود كه ترس آن حضرت به خاطر فساد اخلاق و رفتار آنان بوده، و مقصود آیه شریفه آنست كه من از خویشاوندانم می ترسم كه بعد از من اموالم را به ارث ببرند و در معصیت و نافرمانی تو خرج كنند پس از خداوند به من فرزندی پسندیده ببخش تا وارث اموال من بشود و آنها را در طاعت خود صرف نماید.

خلاصه آنكه می بایست ارث در این آیه شریفه را بر ارث اموال و نه بر نبوت و پیامبری و امثال آن حمل كرد زیرا معنای متبادر به ذهن از لفظ «یرثنی» همین ارث مال است و در اینجا قرینه ای وجود ندارد تا لفظ را از معنای حقیقی كه ارث مال باشد برگردانده و در معنای مجازی كه ارث نبوت باشد استعمال كرده باشد بلكه قرائن فراوانی در خود آیه شریفه وجود دارد كه مقصود معنای حقیقی است.

نظر و رای خاندان پاك پیامبر كه عدل و همتای قرآن كریم می باشند و هیچ گاه از قرآن جدا شدنی نیستند همین معنی است و اختلاف و درگیری حضرت زهراء علیهاالسلام با ابوبكر برای مردم روشن و مسلم است و همگان می دانند كه حضرت زهرا به ابوبكر پیغام داد و ارث خود از رسول خدا را از طبید و ابوبكر در جواب حضرت گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است «ما چیزی به ارث نمی گذاریم از ما، هر چه بماند صدقه است».

عایشه گوید: ابوبكر از این كه چیزی به فاطمه بدهد خودداری كرد و تمام ما ترك پیامبر را به بیت المال اختصاص داد و هیچ چیزی را از اسباب و لوازم زندگی فروگذار نكرد، فاطمه بر ابوبكر خشمگین شده و از او كناره گرفت و تا وقتی زنده بود با او یك كلمه سخن نگفت و بعد از پیامبر شش ماه زنده بود آنگاه كه از دنیا رفت شوهرش علی او را- بر طبق وصیتش- شبانه دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد كه بیاید و بر او نماز


بخواند... الحدیث.

آری با پرخاش بر او غضبناك شد و خشم خود را اظهار كرده و مقنعه بسته و چادر بر سر انداخته و به همراه گروهی از خویشاوندان و فامیلش نزد ابوبكر رفت... مردم را با كلمات و سخنان تام و تمام پند و موعظه داد و با آن خطابه اش آنان را به یاد حضرت رسول انداخت و از سخنان او دربار خود گفت كه دیده ها فروبسته شده، ارواح سركش، تسلیم او شد و اگر در آن روزگار سیاست بازی حاكم نمی شد خواسته های پراكنده را به مركز اصلی خود برمی گرداند و مركب چموش شهوتها را رام می كرد، لكن اسب سیاست در میدان، تاخت و تاز می كرد و در جائی آرام نمی گرفت،... هر كس در سخنان حضرتش به خوبی دقت كرده و آگاهی كامل نسبت به آن پیدا كند درگیری و جهت گیری دقیق آن حضرت را در مقابل آنان می بیند و مشاهده می كند كه چگونه بر ارث خود استدلال به آیات محكمات و براهین قاطع و غیر قابل انكار می كند.

از جمله استدلالات آن حضرت در آن روز آن بود كه گفت: «آیا عمدا از كتاب خدا دست برداشته و آن را پشت سر انداختید»؟ در آن جا كه می فرماید: «سلیمان از داود ارث برد» و در آن جا كه داستان زكریا را بازگو می كند و می فرماید: «به من از سوی خود جانشینی عنایت كن كه از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد و او را مورد پسند قرار بده» و نیز فرمود: «خویشاوندان برخی از آنان از برخی دیگر در كتاب خداوند سزاوارترند» و نیز فرمود: «خداوند شما را در مورد فرزندانتان سفارش می كند كه پسر مانند بهره دو دختر» و فرمود: «بر شما نوشته شده كه هرگاه مرگ یكی از شما فرارسید اگر مالی از خود گذاشت برای پدر و مادر خویشاوند به طور معروف وصیت كند و این كار شایسته پرهیزگاران است»

سپس فرمود: «آیا خداوند در مورد شما آیه مخصوصی نازل كرده كه


پدرم را از این قانون مستثنی كنید؟ یا اینكه شما خود را نسبت به عموم و خصوص قرآن مجید از پدرم و از پسر عمویم داناتر و اعلم می دانید؟! و یا اینكه می گوئید اهل دو ملت از یكدیگر ارث نمی برند؟!.»

به بینید چگونه در آغاز بر ارث گذاردن پیامبران به دو آیه مربوط به داود و زكریا كه صراحت در ارث گذاری آن دو دارد استدلال می كند، و به جان خود سوگند كه آن حضرت از دیگر كسانی كه مدتها از نزول قرآن پا به عرصه گیتی نهاده و ارث را در این آیات شریفه مربوط به ارث حكمت و پیامبری دانسته نه ارث در اموال، و معنای مجازی را بدون دلیل بر معنای حقیقی مقدم داشتند نسبت به فهم آیات قرآن داناتر و اعلم است كه اگر این تصرف و دخالت در معنای حقیقی لفظ بدون دلیل جایز بود ابوبكر و یا دیگر كسانی كه در آن روزها طرفدار او بودند نیز می توانستند بدینگونه پاسخ حضرت زهراء را بدهند با اینكه آنان چنین پاسخی را به آن حضرت ندادند. به علاوه كه در اینجا قرائن دیگری نیز موجود است كه می گوید مقصود از ارث، ارث در اموال است.

بعد از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت استدلال به آیات مربوط به عموم ارث و عموم آیه وصیت فرمود: و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعی از كتاب و سنت كار زشتی شمرده و با لحن و بیان كوبنده ای این تخصیص بی جهت را بر آنان ایراد گرفته و چنین فرمود:

«آیا خداوند درباره شما آیه مخصوصی نازل كرده كه پدرم را با آن آیه از این عمومات خارج كرده باشد؟!»

با این استفهام انكاری وجود مخصص را در قرآن مجید نفی كرده و آنگاه فرمود:

«و یا اینكه شما از پدرم و از پسر عمویم در فهم عمومات و خصوصات قرآن آگاه تر و داناترید؟»

با این سوال توبیخی، وجود مخصص را در سنت بكله مطلق وجود


مخصص را منتفی دانست، زیرا اگر مخصصی وجود می داشت رسول خدا و یا جانشین آن حضرت به او فهمانیده و بیان می كردند و نمی توان گفت كه آنان نمی دانستند و از وجود مخصص خبر نداشتند و یا در بیان این مساله به آن حضرت كوتاهی كرده اند زیرا در آن صورت تفریط و اهمال در بیان حكم الهی، و كتمان حق، و وادار كردن به جهل، و در معرض باطل قرار دادن و گول زدن و فریب او نسبت به كرامت و مقامش، و سستی در بازداشتن او از جدال و درگیری و كینه توزی و دشمنی بی جهت و بیهوده لازم می آید، كه همگی اینها در مورد پیامبران الهی و جانشنیانشان محال و ممتنع می باشد.

خلاصه آنكه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیش از آن چه كه دیگر پدران دلسوز و مهربان دختران خود را مكلف و موظف می كنند، به پاره تن خود حضرت زهرا علیهاالسلام تكلیف و دستور می داده است، او سایه رحمت و عطوفت خود را بر سر وی انداخته و حضرتش را از جان خود بیشتر دوست می داشت و با تمام وجود در تعلیم و تربیت و رشد و كمال او می كوشید، و تا آخرین درجه معرفت و شناخت خدا را به او چشانیده و دستورات و شرایع الهی را به او آوخته چیزی را از او فروگذار نكرده و در هیچ موردی كوتاهی ننموده تا اینكه او را به آخرین درجه و پایگاه فضیلت اوج داده و بر فراز قله های كرامت بالا برد، آیا ممكن این مساله را كه مربوط به تكلیف شرعی او می شده از وی پوشیده داشته باشد؟ نه، هرگز! چگونه ممكن است با این كتمان دخترش را در معرض آن همه مشكلاتی قرار داده باشد كه در راه به دست آوردن میراث خود متحمل شده كه بدنبال آن جلوگیری از ارث اینهم فتنه و آشوب دامن گیر امت اسلامی شد؟! و چه شد كه شوهرش كه خلیل نبوت و برادر مخصوص پیامبر بود او نیز با آن همه علم و حكمت، حدیث «ارث نمی گذاریم» را نمی دانست با آنكه خصوصیاتی چون، پیش گامی در اسلام،دامادی پیامبر، خویشاوندی، شرافت و مقام،


ویژگی و مخصوص بودن به پیامبر، ولایت، جانشینی و نجوی را داشت؟ و چه شد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این مطلب را از آن حضرت كه حافظ سر، بر طرف كننده مشكلات، دروازه شهر علم، در خانه حكمت، بهترین قاضی امت، آستانه آمرزش برای ورود گنهكاران به پیشگاه او، كشتی نجات و در امان قراردهنده امت او از اختلاف بوده، پنهان داشت.

و چه شد كه ابوالفضل، عباس كه همتای پدرش و یادگار گذشتگان از خانواده اش بود او نیز این حدیث را از آن حضرت نشنیده بود؟

و چه شد كه به هیچ یك از بنی هاشم كه آشیانه و پناهگاه و سرچشمه پیدایش او بودند این حدیث نرسیده بود كه بعد از آن حضرت بر ابوبكر تاخته و مدعی ارث شدند؟

و چه شد كه همسران پیامبر كه همگی مادر مومنین بودند آنان نیز از این حدیث بی خبر بوده و به عثمان پیغام دادند و مطالبه ارث خود را از او كردند؟

و چگونه برای پیامبر خدا جایز است كه این حكم را از وارث پوشیده داشته و برای افرادی كه وارث نیستند بیان كرده است؟. هرگز سیره پیامبر بدینگونه نبود كه احكام الهی را به مردم نرساند و ابلاغ نكند و در مقام انذار خویشاوندان نزدیكش بود، این كتمان با رفتار زیبا و برخورد بزرگوارانه و عنایت و لطف والائی كه نسبت به خویشاوندان خود داشت همانند نیست.

فقط برای حضرت زهراء یك راه و یك سخن باقی مانده است كه با گفتن آن كلمه غیرت آنان را برانگیخته و با بلاغت و رسائی هر چه تمامتر در گفتارش جوش و خروش در آنان ایجاد كرد، و آن جمله این بود كه فرمود:

«... یا اینكه می گوئید اهل دو آئین از یكدیگر ارث نمی برند»؟

كه می خواست با این جمله بفهماند كه عمومات آیه ارث با آن چه شما


ادعا می كنید تخصیص نمی خورد مگر اینكه بخواهید به جمله ای از آن حضرت كه فرمود «اهل دو ملت و دو آئین مختلف از یكدیگر ارث نمی برند» استناد كنید، و بنابراین آیا به چنین كلامی لب می گشائید و چنین جمله ای را خواهید گفت، آیا می توانید بگوئید كه من از امت اسلامی نیستم، و در زمره مسلمانان حساب نمی شوم و از این جهت حق ارث ندارم و بر این حساب برای كار خود كه مرا از ارث محروم ساخته اید حجت و دلیلی دارد؟! كه در این صورت باید گفت: «انا لله و انا الیه راجعون».

2- علامه امینی گوید: اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این جمله را فرموده بود می بایست آن را به خویشاوندان و نزدیكان خود كه بعد از آن حضرت مدعی ارث می شوند بیان كرده باشد تا عذر و بهانه آنان را كه قاعده به عمومات آیه ارث و سنت شریف استناد می كردند برطرف كند، تا داد و فریادهائی كه گرفتاری و درگیریهائی را كه به دنبال داشت، پیش نیاید و پاره تن و دختر پاك و طاهره اش با حالت خشم و غضب بر اصحاب پدرش از دنیا نرود و این مطلب برای همیشه موجب كینه توزی و دشمنی در نسلهای آینده بین دو گروه اسلامی نباشد با اینكه آن حضرت به خاطر از بین بردن همین پدیده های ناروا و به وجود آوردن برادری و دوستی بین امتها و جوامع مبعوث شده بود.

آیا حضرت از حوادث و فتنه های بعد از خود آگاه نبود و نمی دانست كه به خاطر عدم آگاهی خویشاوندان و نزدیكانش از این حكم مخصوص به او چه فتنه ها و آشوبهائی به وجود خواهد آمد؟! نه هرگز، او به خوبی آگاه بود زیرا علم منایا و بلایا و قضایا و فتنه ها و خونریزیهای بعد از خود را به خوبی دارا بود.

آیا می توان گفت كه صدیق اكبر، امیرالمومنین، و همسرش صدیقه كبری فاطمه زهرا علیهاالسلام با اینكه می دانستند كه رسول خدا فرموده كه مال پیامبران ارث نمی گذاریم در عین حال به خاطر دست یابی به مال بی ارزش


دنیا از آن دستور رسول خدا چشم پوشیده و اعراض كردند و در مقابل ابوبكر ایستاده و مدعی او شدند؟! و یا اینكه آنان از حدیثی كه ابوبكر نقل كرد بی خبر بودند.

ما ساحت آن دو بزرگوار را (بر طبق كتاب و سنت) از ارتكاب این عمل كه با علم به سنت ثابته، از آن اعراض كرده باشند و یا اینكه به خاطر نادانی و بی خبر بودند.

ما ساحت آن دو بزرگوار را (بر طبق كتاب و سنت) ارتكاب این عمل كه با علم به سنت ثابته، از آن اعراض كرد باشند و یا اینكه به خاطر نادانی و بی خبری از سنت، مدعی چیزی شده باشند كه حق آنان نبوده است منزه و پاك می دانیم.

و به چه دلیل ابوبكر را در این ادعای دور و بر كنار از كتاب خدا و سنت پیامبر، تصدیق كنیم كه جز از طریق ورثه و جانشین او كه از آغاز نبوت در مجتمعات و مجالس معدده سخن و وصیت او را به میان آورده و وی را وصی خود تعیین كرده بود نمی توان فهمید و چرا نسبت به ادعای صدیقه كبری و شوهرش علی بن ابیطالب كه گفتند فدك را رسول خدا آن حضرت بخشیده و این را جز از طریق آنان نمی توان فهمید، گوش شنوا نداشته باشیم؟

مالك بن جعونه از پدرش روایت كند كه فاطمه به ابوبكر گفت: رسول خدا فدك را به من بخشیده است آن را به من واگذار كن، علی بن ابیطالب به نفع آن حضرت شهادت داد وی درخواست شاهدی دیگر كرد، ام ایمن نیز بر این مطلب شهادت داد، گفت: ای دختر رسول خدا تو می دانی كه شهادت جز با دو مرد و دو زن ارزشی ندارد، و حضرت از ادعای خود منصرف شد.

و در روایت خالد بن طهمان آمده كه: فاطمه رضی الله عنها به ابوبكر گفت: فدك را به من بده زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را به من بخشیده، از او شاهد و بینه خواست، آن حضرت ام ایمن و رباح غلام حضرت رسول را آورد، آن دو بر این مطلب شهادت دادند، ابوبكر گفت این كار جز با شهادت یك مرد و دو زن امكان ندارد.


آنگاه، خشم و غضب حضرت فاطمه به خاطر چه بود، با اینكه او كسی است كه از پدر بزرگوارش درباره او چنین نقل شده است كه: «خداوند به خاطر خشنودی او خشنود و به خاطر خشم او غضبناك می شود.» آیا از حكمی كه پدر بزرگوارش داده با اینكه می دانست كه آن حضرت از روی هوی و هوس سخن نمی گوید، عصبانی و خشمگین شده است؟! حاشا و كلا. و یا از این كلام قاطع و كوبنده صادر شده از حضرت رسول كه ابوبكر می خواهد آن را به اجراء درآورد عصبانی و خشمگین شده است با اینكه این حكم قطعی و مسلم را یك فرد امینی كه می خواسته احكام اسلامی را گسترش دهد روایت كرده است و خود آن حضرت نیز او را در نقل این روایت تصدیق كرده است؟! ما ساحت و پاك آن حضرت با به نص آیه تطهیر از این از زشت، مقدس و بر كنار می دانیم، خواه و ناخواه فقط یك احتمال باقی می ماند و آن اینكه بگوئیم حضرت، راوی این حدیث را متهم دانسته و یا ایرادی در روایت او داشته است و آن را حكمی برخلاف كتاب و سنت می دانسته و همین امر باعث شد كه مقنعه بسته و چادر بر سر انداخته و به همراه گروهی از خویشاوندان و زنان اقوامش به نزد ابوبكر برود...

و همین مساله باعث شد كه نسبت به مخالفینش غضبناك گشته و تا آخرین نفس بعد از هر نمازی بر آنان نفرین كند چنانكه تفصیلش خواهد آمد. آیا این حكم در بین تمام پیامبران الهی بوده است؟ یا اینكه از احكام ویژه پیامبر اسلام است؟قرآن مجید اولی را نقض می كند در آنجا كه می فرماید: «و ورث سلیمان داود» [8] و فرمایش خداوند درباره حضرت زكریا كه گفت: «فهب لی من لدنك ولیا یرثنی و یرث من ال یعقوب» [9] .


معلوم است كه حقیقت میراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث بعد از مرگ او به حكم خداوند متعال است، حمل آیه كریمه بر علم و نبوت چنانكه اهل سنت انجام داده اند برخلاف ظاهر آیه شریفه است زیرا نبوت و علم به ارث نمی رسند نبوت دائر مدار مصالح عمومی است و از روز اول آفرینش در پیشگاه پروردگار مشخص و معین گشته و خداوند داناتر است كه رسالت و ماموریت خود را در چه كسی و در چه جائی قرار دهد، نسبت به و وراثت دخالتی در آن ندارد همانگونه كه دعا و درخواست از خداوند اثری برای گزینش و اختیار الهی ندارد، علم نیز متوقف بر آموزش و فراگیری است و مربوط به كسی می شود كه خود را در معرض آن قرار دهد.

به علاوه زكریا از خداوند درخواست كرد كه از فرزندانش كسی را وارث او قرار دهد كه وجود وی مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و فامیل و پسر عموهایش باشد و این حاجبیت، فقط با میراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد كه بخواهد موالی و خویشاوندانش را از علم و نبوت مانع شود.

نكته دیگر اینكه شرط كرد كه این ولی و وارث مورد پسند باشد در آنجا كه گفت: «و اجعله رب رضیا» و این درخواست پسندیده بودن با نبوت و رسالت سازگار نیست زیرا عصمت و تقدس نفسانی و ملكات روحی هیچ گاه از پیامبران جدا نیست و لذا درخواست این خصوصیت بی معنی و بیهوده است، آری این درخواست در اموال و در مورد كسی كه وارث مال می شود مناسبت دارد زیرا گاهی وارث مورد پسند و گاهی مورد پسند نیست.

و اما اینكه حكم مخصوص حضرت رسول باشد، این سخن مستلزم آنست كه عموم آیات ارث را تخصیص بزنیم مانند آیات ذیل:

1- «یوصیم الله فی اولادكم للذكر مثل حظ الانثیین» نساء /11


2- «و الولالارحام بعضهم اولی ببعض فی كتاب الله» انفال / 75

3- «ان ترك خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف» البقره /180

قرآن مجید را جز با دلیل ثابت و مسلم نمی توان تخصیص زد و خبر واحدی كه عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سیره تمام پیامبران گذشته امكان ندارد نمی تواند مخصص عمومات آیات ارث باشد.

خبر واحدی كه صدیقه و صدیق امت كه وارث علم پیامبر بزرگوارند و خدای متعال ایشان را چون جان پیامبرش دانسته، درست ندانسته و در مقابل آن تسلیم نشده اند نمی تواند قرآن مجید را تخصیص زند.

خبر واحدی كه هیچ یك از دانشمندان اسلامی و در پیشاپیش آنان عترت پاك رسول خدا آن را نقل نكرده با اینكه مضمون آن خبر به آنان مربوط می شود و آنان به خاطر آن خبر از حكم كتاب خدا و سنت شریفه و از ارث پدر خود محروم گشته اند نمی تواند مخصص آیات قرآن باشد، زیرا پیامبر وظیفه داشت كه خاندان خود را از وجود آن مخصص آگاه كند و با اینكه نیاز به دانستن آن حكم بود بیان آن حكم را از مان حاجت به تاخیر نیاندازد و از تمام خانواده و خویشاوندان و امت خود تا واپسین دقائق زندگی و عمر كتمان نكند.

خبر واحدی كه این همه گرفتاری برای امت اسلامی پیش آورده و دروازه دشمنی و عداوت را كاملا به روی آنان باز كرده و آتش بغض و كینه توزی را قرنها در بین آنان شعله ور ساخته و از نخستین روز تكوین جامعه اسلامی تفرقه و نفاق بین آنان پدید آورده صفوف فشرده آنان را از هم گسسته، در صلح و صفا و توحید كلمه را به روی آنان بسته است نمی تواند مخصص عموم آیات ارث باشد، خداوند راوی این حدیث را از امت اسلامی جزای خیر دهد؟!.

مطلب دیگر آنكه اگر ابوبكر در نقل این حدیث صادق بود و به راستی این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیده بود پس چرا خود با نوشته ای كه


به دست فاطمه داد فرمایش آن حضرت را نقص كرد و فدك را به آن حضرت واگذار كرد و عمر از راه رسیده و به او گفت: این نوشته چیست؟ و گفت: در این نامه میراث فاطمه را از پدرش به او واگذار كرده ام، عمر گفت: از چه راهی به مسلمانها بخشش خواهی كرد با اینكه عرب به جنگ تو برخاسته و جنگ با آنان هزینه لازم دارد؟ بعد عمر نامه را از او گرفته و پاره كرد. این مطلب را سبط ابن جوزی به طوری كه در السیره الحلبیه 3/ 39 آمده است نقل كرده است.


[1] النساء 8، مردها از آن چه كه فرزندان و خويشاوندان به جاي مي گذارند بهره اي دارند و زنان نيز از آن چه كه فرزندان و خويشاوندان به جاي مي گذارند بهره اي دارند و زنان نيز از آن چه كه فرزندان و خويشاوندان به جاي مي گذارند چه كم باشد و چه زياد بهره و نصيبي مشخص دارند.

[2] النساء 11، خداوند شما را توصيه مي كند در فرزندانتان پسر مانند بهره دو دختر.

[3] بقره، 183، 184، بر شما روزه نوشته شده است، همانگونه كه بر ديگراني كه قبل از شما بودند نوشته شده بود... هر كس از شما كه مريض و يا مسافر باشد در روزهاي ديگري روزه را بگيرد.

[4] بقره، 183، 184، بر شما روزه نوشته شده است، همانگونه كه بر ديگراني كه قبل از شما بودند نوشته شده بود... هر كس از شما كه مريض و يا مسافر باشد در روزهاي ديگري روزه را بگيرد.

[5] مائده 3، بر شما مردار و خون و گوشت خوك حرام شده است.

[6] انفال، 75.

[7] مريم 3، 4.

[8] نمل، 16.

[9] مريم، 6.